o سفیدپوست و آنگلوساکسون، اگرچه مائوریها در تفسیر مقصد یا مقصد بازدیدکنندگان با تکانهای محترمانه سر میگیرند. مکانی جذاب برای قدردانی از گیاهان به روشی بسیار متفاوت با آنچه که ما نیمکره شمالی به آن عادت داریم، اما همچنین برای در نظر گرفتن تأثیر انسان بر چشم انداز و تاریخ محیط زیست. بدیهی است که آنچه در زیر آمده است اولین برداشت کوتاهی است.
برای شروع، کیفیت زیبایی شناختی فلور کاملاً با هر چیزی که از نیمکره شمالی می شناسیم متفاوت است، از نظر تکاملی یک گیاه بسیار قدیمی است که منشا گرمسیری دارد: همه بسیار گرافیکی و بافتی: سرخس درختی، Araliaceae، علفهای بزرگ، فورمیومها، و عمدتاً همیشه سبز و چوبی هستند. تقریباً بدون گیاهان چند ساله و تقریباً بدون رنگ. سبز، سبز، سبز – دوباره، بسیار گرمسیری. بدون نرمی علفی فلور نیمکره شمالی ما باید برای کیوی بسیار کسل کننده به نظر برسد، علی رغم رنگ گل های ما. این گیاهی است که به طرز شگفت انگیزی تمیز و تقریباً طراحی شده به نظر می رسد – در یک نقطه جو به برخی از گیاهان کنار جاده اشاره کرد و فریاد زد: “به نظر می رسد یک طراح باغ شیک در آنجا بوده و همه کارها را انجام داده است”.
![]() |
Blechnum novae-zelandiae تعداد زیادی از سطوح سنگی عمودی نزدیک را می پوشاند |
در سواحل مرطوب جنوبی و غربی جزیره جنوبی، کریپتوگرام ها (گیاهان غیر گلدار) بسیار شگفت انگیز هستند. اینجا سرزمین سرخس است. خیلی گونه ها چیزهای عضلانی بزرگ و سخت، گیاهان راگبی تمام سیاه پوستان، نه مانند خانه سرخسهای نازک ما. پوشش بانک ها، دیوارهای حائل، حتی جایگزینی چمن به عنوان پوشش زمینی زیستگاه آفتابی. سرخس های فیلمی در جنگل، تا بالای درختان. آنها آنهایی هستند که تنها یک سلول ضخامت دارند، بنابراین اگر آنها را بگیرید می توانید دست خود را از طریق آنها ببینید. خزه ها، جگرهای برگ برگ و گلسنگ هایی با اندازه های باورنکردنی. خزههای باشگاهی به طول یک متر در سواحل یا درختان آویزان هستند. و گنجینه گیاه شناسی نهایی – Tmesipteris، یک فسیل زنده که تقریباً هیچ خویشاوند نزدیکی ندارد. این مانند زمین خوردن است: شما فقط می ایستید و به همه چیز در حالت خلسه گیاهی هیپنوتیزمی خیره می شوید، سطح بسیار زیاد تنوع در چند سانتی متر مربع. ذهن آور است چیزهایی که قبلاً هرگز ندیده بودم، حتی در یاکوشیما (ژاپن) بسیار مرطوب یا مناطق استوایی، مانند تپههای گیاهی عجیب و غریب که بر روی چوب پوسیده یا تودههای خزهای بزرگ، به عرض یک متر، بلندی درختان، یا آستلیا یا پاندانوس تشکیل میشوند. اقوام تمام تنه درختان را با علف های بزرگ پوشانده اند. اما تقریباً بدون گل، حداقل به طور قابل مشاهده. در سفرهای ما، مسلماً در اواخر تابستان، گلهای متروسیدروس قرمز و یک ارکیده کوچک کوچک وجود داشت و همین موضوع بود.
تاریخ زمین شناسی نیوزلند آن را از بقیه جهان جدا کرده است، بنابراین تکامل گیاهان به سمتی رفت که کاملاً با هر جای دیگر متفاوت بود. تاریخ بشری آن در مقایسه با سایر نقاط جهان بسیار جدید بوده است و تأثیر آن بر جهان طبیعی اینجا ناگهانی و شدید بوده است. پیشگامان اغلب در بهرهبرداری از محیطهای بدیعی که با آن مواجه میشوند درندهاند، و نیوزلند این بدبختی را داشت که در عرض چند قرن به یک ضربه مضاعف دست پیدا کند. پلینزیها در حدود سال 1250 وارد شدند، اجداد مائوریها، و همانطور که در سراسر اقیانوس آرام انجام دادند، از میان جمعیتهای پرندگان محلی عبور کردند و در اینجا موآها، پرندگان عظیم بدون پرواز را که شکارچی کلیدی بسیاری از گونههای گیاهی بودند، از بین بردند. و همچنین سوزاندن بخش زیادی از جنگل. مهاجران بریتانیایی در نوزدهم وارد شدندهفتم قرنها و هر درختی را که میتوانستند به داخل آن بریزند و مناطق وسیعی از زیستگاه طبیعی را نابود کنند تا راه را برای گوسفندان باز کنند. با اضافه کردن توهین به محیط زیست، آنها تصمیم گرفتند که این کشور یک “بریتانیای جدید” باشد، و مجموعه کاملی از حیات وحش بریتانیا، از جمله شکارچیان مختلف مانند گاوزبان و راسوها را وارد کردند، که سپس از طریق بسیاری از حیات پرندگان باقیمانده خوردند.
یکی از چیزهای عجیب در مورد حضور در اینجا، گسست شدید بین مناظر طبیعی واقعی و “آفریده شده” است. مناطق وسیعی از بیابان کاملاً دست نخورده وجود دارد، بسیاری از آنها در امتداد ساحل غربی، عمدتاً زمینی که باید بیش از حد شیب دار بوده باشد. به دلیل مرطوب بودن (ما در حال صحبت با متر باران در سال هستیم) این بخشی از کشور است که دارای تنوع زیستی بسیار دیوانه کننده ای است، به خصوص برای سرخس ها و دیگر گیاهان «ابتدایی». خیلی چیزهای دیگر، به ویژه در امتداد ساحل شرقی یا جنوب، یک چشم انداز کشاورزی بسیار کاربردی است که تقریباً هیچ چیز بومی در بخش های بزرگ دیده نمی شود. علف های مرتعی (واردات اروپایی) و گونه های درختی وارداتی و بس. فقدان هیچ چیز اصلی کاملاً عجیب است، اما پس از آن تقریباً چیزی در فلور بومی وجود نداشت که علفی باشد و بتواند خود را در این چشم انداز کشاورزی ادغام کند. در مقابل، در آمریکای شمالی، همچنین قارهای که توسط علفهای مرتعی اروپایی مستعمره شده است، گونههای گلهای وحشی محلی در کنار جادهها حتی در پرمصرفترین مکانها زنده میمانند.
اینجا یک کنایه وجود دارد. همانطور که بسیاری از نیوزلند به یک کپی از یک منظره اروپایی (البته بسیار کاربردی) تبدیل شده است، به نظر می رسد ما مصمم هستیم که مناظر طراحی شده خود را به یک کپی از نیوزلند تبدیل کنیم. من فقط به جزء بزرگ NZ در فلور گیاهی محوطه سازی ما اشاره نمی کنم. به ترتیب تقریبی استفاده گسترده: هبه ها، فورمیوم ها، کوردیلین ها، پیتوسپوروم ها و برگ های قهوه ای Carex، اما با توجه به این واقعیت که آنچه ما در یک منظر شهری می خواهیم – همیشه سبز، فشرده، قابل پیش بینی، شاخ و برگ جالب، همان چیزی است که پوشش گیاهی NZ به نظر می رسد. همانطور که آب و هوا تغییر می کند و رشد مواد گیاهی NZ عملی می شود، مطمئن هستم که این نسبت افزایش خواهد یافت.
باغبانان بریتانیایی به محض ورود هبه ها در اوایل دهه 20 عاشق آنها شدندهفتم قرن (اما آنها سپس به عنوان ورونیکا طبقه بندی شدند) و اولین هیبریدها به NZ صادر شدند. آنها برای آب و هوای ملایم بادخیز، مانند جنوب و غرب بریتانیا ایده آل هستند. بقیه اروپا و ایالات متحده، جای تعجب نیست که هیچ علاقه ای به آنها نشان ندادند. Pittosporums و سایر گیاهان NZ در همان دوره ظاهر شدند، اما تمایل داشتند که به Cornwall و سایر آب و هوای خوش خیم محدود شوند. سپس در دهه 1980، بارهای کانتینری از گیاهان تکثیر شده NZ به صورت عمده وارد شد و ما چیزهای بیشتری برای بازی داشتیم. فورمیوم ها تقریباً فوراً از بین رفتند، و من به یاد دارم که چیزی از آنها را دوست نداشتم. آنها ناگهان شروع به ظاهر شدن در همه جا کردند، اغلب در مکان هایی که کاملاً نامناسب بودند، و چیزی که زمانی به عنوان یک گیاه عجیب و غریب نسبتاً باشکوه دیده می شد، در خطر تبدیل شدن به یک کلیشه به نظر می رسید. همین را میتوان گفت کوردیلین استرالیایی در باغهایی که با ورود زمستانهای معتدلتر و روند رو به رشد کاشتهای «عجیبپذیر» و «معماری» در طول دهه 1990 شروع به هجوم بزرگ کردند. برای کسانی که توانایی خرید آنها را داشتند، سرخس درختی (بیشتر در واقع دیکسونیا قطب جنوب واردات از استرالیا)، در باغهای سرپوشیده لندن نیز شروع به جوانه زدن کرد، اگرچه لندن واقعاً خشکتر از آن است که بتواند یک پیشنهاد بلندمدت جدی باشد. آنها به مراتب بیشتر در خانه خود در کورنوال یا ولز غربی به نظر می رسند، جایی که آنها بسیار بیشتر در خانه هستند (و حتی می توانند “بذر” کنند).
سایر گیاهان NZ در همان زمان شروع به ظهور کردند، اما تأثیر زیادی نداشتند. اگرچه بسیاری از گیاهان دارای ظاهری درشت و گرافیکی هستند، اما تعداد زیادی نیز وجود دارد که تقریباً به عنوان تضاد، کاملاً برعکس است: درختچههایی با شاخ و برگ بسیار ریز بافت و رشد بسیار متراکم. الگوی رشد متمایز بسیاری از اینها ممکن است سازگاری برای کاهش جذابیت برای پرندگان منقرض شده موآ بوده باشد. Coprosma، Pseudowintera، Corokia، شاید همه آنها را برای گیاه کاران (چوبی) بشناسند، اما هیچ کدام تأثیر زیادی نداشته اند. همیشه سبز بودن و داشتن چنین اشکال منظمی به نظر می رسد که آنها را برای ما دوست داشتنی کند. با نگاهی به برخی از کوپروسماهای متراکم تر، فکر می کنم حیف است، زیرا آنها به نظر من می توانند بهترین جایگزین برای جعبه مستعد آفات و بیماری باشند.
![]() |
کاملاً برعکس موارد فوق – گونه کوپروسما با برگهای کوچک یک پرچین بریل ایجاد می کند – جایگزین جعبه ممکن است؟ |
آنچه در دهه 1990 چندان ظاهر نشد و هنوز هم باید تأثیر زیادی بگذارد، در کمال تعجب مجموعه ای کامل از Araliaceae. مانند همه اعضای خانواده پیچک، آنها با یک شکل برگ شروع می شوند و در زمان بلوغ برگ دیگری تولید می کنند. شاید بسیاری از ما با آن آشنا باشیم
سودوپاناکس کراسیفولیوس، و بسیاری از ما احتمالاً آن را زشتترین گیاه میدانیم. با این حال نوجوان آن مرده است؟ برگها احتمالاً سازگاری با موآس نیز هستند. دیگران ظاهری عادی تر دارند و من متعجبم که بیشتر در مهد کودک ها و باغ های بریتانیا ظاهر نشده اند. برای کسانی که به دنبال افزایش ظاهر شاخ و برگ متمایز در باغ های خود هستند، چیزهای زیادی برای یادگیری و امتحان کردن در اینجا وجود دارد، در حالی که در عین حال منعکس می کنند که چرا ما (به هر حال بریتانیایی ها) بهترین کار خود را انجام داده ایم. برای تبدیل یک مکان به بریتانیای دیگر، اکنون مصمم هستیم که مناظر شهری خود را تا حد امکان شبیه نیوزلند کنیم.